کد مطلب:27821 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:173

پایداری شگفت انگیز در جنگ حُنَین












فتح مكّه دل ها را لرزاند و هول و هراس را در جان های مشركان افكند. دو قبیله مهم طائف: «هَوازِن» و «ثقیف»، پس از گفتگو و رایزنی با برخی قبیله های دیگر، به این نتیجه رسیدند كه پیش از آن كه سپاه اسلام به سوی آنان روی آورد، آنان [برای نبرد] به استقبال ارتش اسلام بروند. بدین سبب، سپاهی گران گرد آوردند و به فرماندهی جوانی سلحشور و بی پروا به نام مالك بن عوف نصری، به سوی سپاه اسلام حركت كردند.[1].

پیامبرصلی الله علیه وآله با لشكر عظیم دوازده هزار نفری متشكّل از ده هزار تن از یثرب و دو هزار نفر از تازه مسلمانان قریش، به رویارویی با آنان شتافت. عظمت سپاه اسلام، برخی را به غروری كاذب، دچار ساخت و از این رو، گفتند: «ما هرگز از كمی تعداد، شكست نخواهیم خورد».[2].

مالك، دستور داد كه سپاهش در انتهای دره ای كه گذرگاهی به سوی منطقه «حنین» بود، در پشت سنگ ها و صخره ها و در شكاف كوه ها و نقاط مرتفع، پنهان شوند و چون سپاه اسلام بدان جا رسید، آن را تیرباران و سنگ باران كنند و سپاه اسلام را به هزیمت و شكست بكشانند.

چنین شد و بسیاری از سپاه اسلام، پا به فرار نهادند[3] تا آن جا كه ابو سفیان از سَرِ استهزا گفت: «مسلمانان تا لب دریا خواهند دوید!».[4].

در این هنگامه دشوار، تعدادی اندك (حدود ده نفر) در كنار پیامبر خدا ماندند و دفاع از آن بزرگوار را به جان خریدند كه علی علیه السلام از آنان بود و پروانه وار بر گِرد شمع وجود پیامبر خدا می گشت و كسانی را كه قصد جان پیامبر خدا را كرده بودند، فراری می داد.[5].

پیامبرصلی الله علیه وآله با ندایی بلند در اوج دشواری ها و شكست ها فریاد زد:

ای یاران خدا و یاران پیامبرش! من بنده خدا و پیامبر او هستم.

و آن گاه، استرش را به سوی دشمن راند. یارانِ همراه آن بزرگوار نیز در كنار وی حركت كردند و عباس، عموی پیامبر خدا، به فرمان وی با فریادی بلند، مسلمانان را به یاری فراخواند و بدین سان، لشكر اسلام، دوباره سامان یافت.[6].

استوارْ گامی و نبرد بی امان علی علیه السلام در این جنگ نیز چشمگیر است. آن بزرگوار، چهل نفر از هوازن را كشت[7] كه یكی از آنان، ابو جرول، از دلاوران هوازن بود و مرگ او مقدمه فروپاشی سپاه هوازن شد.[8].

پیامبرصلی الله علیه وآله، فراریان را تعقیب كرد و دژ آنان را در طائف، محاصره كرد. در این محاصره، علی علیه السلام با نافع بن غیلان جنگید و او را از پای درآورد. چون نافع كشته شد، گروهی از مشركان فرار كردند و برخی اسلام آوردند.[9].

افزون بر این، مولاعلیه السلام در هنگام محاصره دژ، مأموریت یافت تا بت های اطراف طائف را نابود كند كه این مأموریت را نیز به گونه ای شایسته انجام داد.[10] شیخ مفیدرحمه الله، درباره حضور مؤثّر مولا در این نبرد، نوشته است:

به فضیلت های امیر مؤمنان در این پیكار بنگر و در حقیقت آن، تأمّل و اندیشه كن. می یابی كه در این [پیكار]، به همه فضیلت ها دست یافت و هیچ كس از امّت در آنها با وی شریك نیست.[11].

اكنون بر اساس وقایع تاریخی و آنچه آوردیم، جلوه های والای مولا علی علیه السلام را در این نبرد، بدین گونه برمی شمریم:

1. پرچمداری مهاجران؛

2. حضور شكوهمند در اوج نبرد و در هنگامه هجوم بی امان دشمن، و دفع خطر از جان پیامبر خدا در لحظاتی كه بسیاری گریخته بودند؛

3. كشتن «ابو جرول»، كه موجب فروپاشی سپاه هوازن شد؛

4. كشتن چهل نفر از رزم آوران هوازن؛

5. فرماندهی گروهی كه برای از بین بردن بت های منطقه بسیج شده بودند؛

6. هماوردی با «شهاب» از قبیله «خَثعَم» كه هیچ كس از مسلمانان، هماورد جویی او را در میدان نبرد، پاسخ نگفت و علی علیه السلام او را از پای درآورد؛

7. كشتن «نافع» كه تسلیم شدن بسیاری را در پی داشت.

228. تاریخ الیعقوبی: در مكّه به پیامبر خدا خبر رسید كه [قبیله] هوازن، گروه های فراوانی را در حُنین، گِرد آورده و سركرده آنان، مالك بن عوف نصری است و دُرَید بن صمّه (پیرمردی از بنی جشم) هم با اوست كه از فكر و نظرش استفاده می كنند و مالك، هوازن را با دارایی ها و زنانشان آورده است.

پس پیامبر خدا با سپاه بزرگی كه دوازده هزار نفر بودند، به سوی آنان، به راه افتاد. ده هزار تن از آنها یارانی بودند كه با آنان مكّه را فتح كرده بود و دو هزار نفر [نیز] از مكّیان بودند كه از سرِ رغبت یا به اكراه، مسلمان شده بودند و پیامبر خدا صد زره از صفوان بن امیّه به عنوان عاریه ضمانت شده گرفت. فراوانی نفرات، مسلمانان را دچار عُجب كرد و یكی از آنان گفت: «ما به جهت كمی افراد، شكست نمی خوریم» و این گفته، بر پیامبرصلی الله علیه وآله ناپسند آمد.

قبیله هوازن در دره كمین كردند و بر مسلمانان حمله بردند. روزی بس سخت بود و مسلمانان از گِرد پیامبر خدا پراكنده شدند تا آن جا كه تنها با ده تن - و گفته شده نُه تن - از بنی هاشم، تنها ماند و آنان علی بن ابی طالب علیه السلام، عبّاس بن عبد المطّلب، ابو سفیان بن حارث، نوفل بن حارث، ربیعة بن حارث، عتبه و معتّب (دو پسر ابو لهب)، فضل بن عبّاس و عبد اللَّه بن زبیر بن عبد المطّلب بودند، و گفته شده ایمن بن امّ ایمن هم بود.

خداوند عز و جل نازل كرد: «وَیَوْمَ حُنَیْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنكُمْ شَیًْا وَضَاقَتْ عَلَیْكُمُ الأَْرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّیْتُم مُّدْبِرِینَ * ثُمَّ أَنزَلَ اللَّهُ سَكِینَتَهُ و عَلَی رَسُولِهِ ی وَعَلَی الْمُؤْمِنِینَ وَأَنزَلَ جُنُودًا لَّمْ تَرَوْهَا؛ [12] [خداوند در بسیاری دشواری ها شما را یاری داد] و از جمله در جنگ حنین، هنگامی كه فراوانی نیرویتان شما را دچار عُجْب كرد، ولی هیچ سودی برای شما نداشت و زمین با همه گستردگی اش بر شما تنگ آمد. سپس [به دشمن] پشت كردید. پس از آن، خداوند، آرامش خویش را بر پیامبرش و بر مؤمنان فرود آورد و سپاهیانی را كه شما ندیدید، فرو فرستاد».[13].

229. تاریخ الإسلام - به نقل از واقدی -: پیامبر خدا در ششم شوّال با دوازده هزار نفر از مكّه حركت كرد. ابو بكر گفت: امروز به جهت كمیِ افراد، مغلوب نمی شویم.

روز دهم شوّال به حنین رسیدند و پیامبرصلی الله علیه وآله یارانش را آماده كرد و درفش ها و پرچم ها را به شایستگانش سپرد و بر استر خویش سوار شد و دو زره و نقاب و كلاهخود به تن كرد.[14].

پس با لشكری از هَوازِن روبه رو شدند كه نظیرش را در تعداد و نفرات، ندیده بودند و آن، در تاریك و روشنِ صبح بود و گروه ها از تنگه و از شكاف های دره بیرون آمدند و به یكباره حمله كردند. پس سواران بنی سلیم از هم گسیختند و پشت كرده، گریختند و مكّیان و سپس دیگر مردمان، از پی آنان رفتند.[15].

230. السیرة النبویّة - به نقل از جابر بن عبد اللَّه -: چون به دره حُنین درآمدیم، از یكی از دره های عمیق و صعب العبور تَهامه سرازیر شدیم و در تاریك و روشن صبح، به سختی پایین رفتیم و دشمن، پیش از ما به دره رسیده بود و در شكاف ها و اطراف و اكناف و تنگه هایش كمین كرده بود و گِرد آمده، تدارك دیده و آماده بود. به خدا سوگند، در حال سرازیر شدن، چیزی جز حمله یكباره گروه های دشمن، ما را نترساند.

سپاه، باشتابْ عقب نشست، بی آن كه به یكدیگر توجّه كنند. پیامبر خدا به سمت راست رفت و سپس فرمود: «به كجا [می روید] ؟! ای مردم! به سوی من بیایید. من پیامبر خدایم. من محمّد بن عبد اللَّه ام»؛ امّا كسی نیامد و شترها در هم آویختند. مردم گریختند و جز تنی چند از مهاجران و انصار و خاندان پیامبرصلی الله علیه وآله، كسی با او نماند و علی بن ابی طالب علیه السلام در میان كسانی از خاندانش بود كه استوار ماندند.[16].

231. مسند أبی یعلی - به نقل از جابر -: در روزهای پیكار هوازن، مرد تنومندی بر شتری سرخ مو سوار بود و در دستش پرچمی سیاه رنگ داشت و به هركس می رسید، او را با آن، زخمی می زد و چون نمی رسید [و كسی از جلویش می گریخت، پرچم را] به پشت سرش می بُرد و با آن، [شخص را] دور می كرد.[17].

پس علی بن ابی طالب علیه السلام و مردی از انصار، هر دو آهنگ او كردند. علی علیه السلام پاهای شتر او را قطع كرد و شتر به زمین افتاد و مرد انصاری بر ساق او زد و پایش را از میان ساقش قطع كرد. پس آن مرد، افتاد و جنگ، مغلوبه شد.[18].

232. الإرشاد: مردی از هوازن، سوار بر شتر سرخ مویش پیش آمد. در دستش پرچم سیاهی آویخته بر سر نیزه بلندی داشت و پیشاپیش دشمن می آمد و چون به مسلمانان دست می یافت، كار آنها را می ساخت و چون از جلویش می گریختند، پرچم را برای مشركانی كه پشت سرش بودند، می افراشت و آنان به دنبالش می آمدند، و رَجَز می خواند و می گفت:

من ابو جرولم! استوار ایستاده ام

تا این قوم را شكست دهیم یا شكست بخوریم.

پس امیر مؤمنان، آهنگ او كرد و ضربتی بر پشت شترش زد و او را به خاك افكند و سپس خودِ او را زد و سخت به زمین انداخت و فرمود:

مردم به هنگام صبح دانستند

كه من در جنگ، شكارچی ام.

پس مشركان با كشته شدن ابو جرول - كه خداوندْ لعنتش كند -، پراكنده شدند.[19].

233. الإرشاد: چون امیر مؤمنان ابو جرول را كُشت و دشمن با كشته شدن او بی یاور شد، مسلمانان، تیغ در میان آنان نهادند و امیر مؤمنان، پیشاپیش آنان می رفت تا آن كه چهل تن از آنان را كُشت و پس از آن بود كه فرار كردن و به اسارت درآمدن دشمن، آغاز شد.[20].

234. مسند أبی یعلی - به نقل از انس -: علی بن ابی طالب علیه السلام در جنگ حنین، جنگاورترین مبارز میدان در پیشاپیش پیامبرصلی الله علیه وآله بود.[21].

235. امام صادق علیه السلام: علی بن ابی طالب علیه السلام با دست خود، چهل نفر را در جنگ حنین كُشت.[22].

236. الإرشاد - در ذكر وقایع پس از جنگ حنین -: سپس [پیامبرصلی الله علیه وآله]، خود به سوی طائف حركت كرد و آنان را چندین روز محاصره كرد... سپس نافع بن غیلان بن معتب با گروهی از قبیله ثقیف، از دژ طائف، بیرون آمدند. امیر مؤمنان، او را در دامنه «وَجّ»[23] دید و او را كشت و مشركان همراهش پراكنده شدند و به دل دشمن، هراس افتاد. پس گروهی از آنان بر پیامبرصلی الله علیه وآله درآمدند و مسلمان شدند. و محاصره طائف، ده روز و اندی بود.[24].









    1. السیرة النبویّة، ابن هشام: 80/4، الطبقات الكبری: 149/2، تاریخ الطبری: 70/3.
    2. الطبقات الكبری: 150 - 149/2، السیرة النبویّة، ابن هشام: 83/4 و 87.
    3. الطبقات الكبری: 151/2، تاریخ الطبری: 74/3، السیرة النبویّة، ابن هشام: 85/4.
    4. تاریخ الطبری: 74/3، الكامل فی التاریخ: 626/1، تاریخ الإسلام: 576/2.
    5. الطبقات الكبری: 151/2، تاریخ الطبری: 74/3، السیرة النبویّة، ابن هشام: 85/4.
    6. تاریخ الطبری: 75/3، الطبقات الكبری: 151/2، السیرة النبویّة، ابن هشام: 87/4.
    7. الكافی: 566/376/8، الإرشاد: 144/1 و 150.
    8. الإرشاد: 143/1 و 150. نیز، ر. ك: مسند أبی یعلی: 1858/344/2، تاریخ الطبری: 76/3.
    9. الإرشاد: 153/1.
    10. الإرشاد: 152/1، تاریخ الیعقوبی: 64/2.
    11. الإرشاد: 149/1.
    12. توبه، آیه 25 و 26.
    13. تاریخ الیعقوبی: 62/2، الإرشاد: 140/1.
    14. در متن، «مِغفَر» و «بیضه» آمده است؛ یعنی زره حضرت، روی سر ایشان را گرفت و افزون بر آن، كلاهخود را هم بر سر نهاد.
    15. تاریخ الإسلام: 574/2. نیز، ر. ك: المغازی: 890/3.
    16. السیرة النبویّة، ابن هشام: 85/4، تاریخ الطبری: 74/3.
    17. متن مسند أبی یعلی اضطراب دارد و به احتمال فراوان، «دفعها» تصحیف «رفعها» و «فأبعده»، تصحیف «فأتبعوه» باشد، همان گونه كه از مراجعه به متون مشابه در دیگر مأخذها، آشكار می گردد. گزارش صحیح تر در متن بعدی و از كتاب الإرشاد آمده است.
    18. مسند أبی یعلی: 1858/344/2، تاریخ الطبری: 76/3.
    19. الإرشاد: 142/1، كشف الغمّة: 222/1.
    20. الإرشاد: 144/1، كشف الغمّة: 223/1، إعلام الوری: 387/1، كشف الیقین: 175.
    21. مسند أبی یعلی: 3594/443/3، المعجم الأوسط: 2758/148/3.
    22. الكافی: 566/376/8، كشف الغمّة: 83/2.
    23. وجّ، همان طائف است. (معجم البلدان: 361/5).
    24. الإرشاد: 153/1، مناقب آل أبی طالب: 145/3، إعلام الوری: 233/1.